شادروان حسین ترابی در پنجم مهر ماه ۱۳۱۶ در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش تاجر و مادرش زنی پاکدامن حافظ و معلم قرآن بود و همچنین حافظ بسیاری از دعاها بود که محبت امام هشتم علیه السلام آن دو را جذب و ساکن مشهد کرده بود. مادرش در دوران خردسالی او بر اثر بیماری دار فانی را وداع گفت. حسین به دلایلی که بر ما معلوم نیست از رفتن به مدرسه صرف نظر کرده و به کفاشی مشغول شد. با این حال نزد یکی از دوستانش خواندن را فرا گرفت ولی نوشتن را هرگز نیاموخت.
حسین سرویها یکی از دوستان دوران کودکی وی میگوید: او حافظه عجیبی داشت گاهی در حالی که شعری را برای من میخواندند تا یادداشت کنم او بلافاصله شعر را حفظ میکرد.
استاد قاسم سرویها کی از نزدیکان آن مرحوم که از زوایای مختلف زندگی وی مطلع بود میگوید: ترابی مورد عنایت و نظر ائمه بود و رباعی زیر را در همین رابطه سروده است:
من ترابی هستم و درس از علی آموختم
علم را در سینه با لطف خدا اندوختم
روز عاشورا به چشم دل به هنگام نماز
کربلا را دیدم و آتش گرفتم سوختم
چند سالی مانده به آخر عمر خود را بازنشسته نمود. در روزهای پایانی عمر خود به جمع آوری و اصلاح اشعارش که به سبب نداشتن خط، متفرق و پراکنده بود پرداخت و این فرصت مناسبی بود تا با تشرف به آستان مولایش امام هشتم لحظاتی را با آن حضرت به راز و نیاز بپردازد.
روز پنجشنبه آخر ذیالحجه ۱۴۲۷ به حرم مطهر مشرف شد و مثل همیشه در پیش روی حضرت به گفتگو نشست و پس از گذاردن نماز ظهر و عصر در حرم قصد منزل نمود که در میانه راه دچار سکته مغزی شد و به بیمارستان قائم منتقل گردید. دو روز در حال بیهوشی سپری نمود.
در روز جمعه هیئتهای مذهبی که در حرم رضوی گرد آمده بودند برای سلامتیاش دعا کردند ولی مشیت الهی این بود که آخرین خواسته ترابی که جان دادن با ذکر رضا رضا بود تحقق پیدا کند.