Skip to main content
پاویون های شهری

پاویون گوهرشاد

توسط 24 اسفند 140024 فروردین 1401No Comments

نام اثر: گوهرشاد

 

بخش: پاویون های شهری

 

هنرمند: نوید فلاحت

محل نصب: عرصه میدان شهدا

پادکست دلنشین پاویون گوهرشاد را بشنوید

بچه که بودم، هر چهارشنبه با مادرجان به حرم می‌رفتیم. مادرجان زیارت‌نامه را که می‌خواند دست مرا می‌گرفت و می‌آورد سر قرار همیشگی‌مان، درست کنار حوض مسجد گوهرشاد.

حوضی‌ که منبری روضه‌های اول ماه همسایه می‌گفت، خانه پیرزنی بوده که وقت ساخته شدن مسجد به دستور گوهرشادآغا، همسر شاهرخ تیموری، راضی به فروش خانه‌اش نمی‌شود.

گوهرشاد خانم از خريدن آن خانۀ نقلی منصرف می‌شود. او نمي خواسته که در ساختن مسجد به احدي كمترين ظلمي شود. پس از ساخته شدن مسجد، آن پيرزن هم خانه خود را به عنوان محل عبادت وقف می‌کند و ساليان دراز در وسط مسجد گوهرشاد، مسجد پيرزن هم ارج و قرب خود را حفظ می‌کند.

قصه‌ها و رازهای این مسجد یکی دوتا نیست.

مردم باور دارند که گوهرشاد خانم دستور داد در آوردن مصالح ساختماني، كسي حق ندارد حيوان باركشي را تند براند يا با تازيانه و چوب بزن.د همچنين دستور داد با كارگران و زيردستان در كمال محبت رفتار كنند و به زيردستان خود در برنامه كار تحكم نكنند و كارگران را در میزان كار آزاد بگذارند.

نقل شده ساختن مسجد که آغاز شد، گوهرشاد خانم هر چند روز يكبار برای سركشي به محوطه كار مي آمد و دستورهاي لازم را به معماران و استادكاران مي داد. روزي براي سركشي ساختمان آمد، نسیمی وزید و گوشه روانداز بانو كنار رفت. يكي از کارگرها چهره او را ديد و دل باخته او شد. جرأت اظهارنظر براي کارگر بیچاره نبود؛ چرا که می‌ترسید او را اعدام كنند. عمله و اظهار عشق به ملكه کشور؟!!

دو سه روزي نگذشت كه آن كارگر مريض شد. پرستارش تنها مادر دردمندش بود. طبيب از علاج او عاجز شد، مادر كنار بستر تنها فرزندش گريه مي كرد. فرزند چاره اي نديد جز اينكه دردش را به مادر اظهار كند. مادر ساده دل، براي رفع اين مشكل به گوهرشاد خانم مراجعه كرد و درد فرزندش را با او در ميان گذاشت و علاج آن را از آن زن بزرگوار خواست. به او گفت اگر کاری نكني، تنها پسرم از دستم مي رود و در قيامت، دامن تو را جهت خون‌خواهي فرزندم خواهم گرفت.

گوهرشاد خانم از اين داستان بسيار ناراحت شد و به آن مادر دل سوخته گفت: چرا اين مشكل را زودتر با من در ميان نگذاشتي تا بنده اي از بندگان خدا را از گرفتاري نجات دهم؟ اي مادر! به خانه برو و سلام مرا به او برسان و بگو من حاضرم با تو ازدواج كنم، ولي شرطي را بايد من رعايت كنم و شرطي را بايد تو رعايت كني. شرطي كه من بايد رعايت كنم، جدايي از شاهرخ است، ولي شرطي كه تو بايد رعايت كني، پرداختن مهريه من است و آن مهريه اين است كه چهل شبانه روز در محراب زير گنبد مسجد نماز بخواني و ثوابش را به عنوان مهريه من قرار دهي.

مادر به خانه برگشت و تمام مسائل را با پسر خود در ميان گذاشت. پسر از شدت تعجب خيره شد و از اين خبر چنان شادمان شد كه به زودي از بستر رنج برخاست و با كمال اشتياق، پرداختِ اين مهريه را به عهده گرفت و پيش خود گفت، چهل روز كه چيزي نيست. اگر چند سال به من پيشنهاد مي شد، حاضر به اجراي آن بودم. در هر صورت به محراب عبادت رفت و چهل شبانه روز براي رسيدن به وصال گوهرشاد خانم عبادت كرد، ولي به تدريج، به توفيق حضرت الهي به راه ديگر افتاد.

پس از چهل شبانه روز، نماينده گوهرشاد خانم به محراب عبادت آمد تا از حال او خبردار شود چون با او سخن گفت، ديد اهميتي نمي دهد. گفت من نماينده گوهرشاد هستم و جهت خبر گرفتن از حال تو و گزارش به خانم آمده ام. گفت: به خانم بگو من نمي توانم براي رسيدن به وصال تو از محبوبِ واقعيِ عالمِ حقيقي جهان دست بردارم».

رازها و قصه‌های این مسجد هرچه که هست ایستگاه گوهرشاد، فضایی گنبدی شکل، برگرفته از فضای مسجد گوهرشاد، است که درصورت قرار گرفتن در حوالی آن، با کمک نورپردازی و صداهای محیطی مرتبط، حس و حال معنوی حرم، برای مخاطب تداعی می‌شود.

ثبت یک نظر